- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
عــالــم و آدم کند گـریــه برای عــلـی حیف که در خاک رفت قدّ رسای عـلی نـخــل بوَد مـنـتـظـر چاه بوَد بیقــرار حیف که خاموش شد صوت دعای علی گریه کند صبح و شام اشک فشانَد مدام تا که عــدالت زند بـوســه به پـای علی زندگی بیعلی سختتر از مردن است کاش که ما میشدیم کشته به جای علی دامن محرابِ خون گشته بر او قـتلگاه مسجـد کـوفـه شده کـرب و بـلای علی تـیـغ به دشمن دهد، بــذل به قـاتـل کند گـر ببرد کــودکی شـیــر بــرای عـلـی مسجدیان یک طرف جمله گشایید صف تا که یـتـیـمان نهند سر به سـرای علی پیر فـقـیـری زند بر سر و بر سینهاش طفل یـتـیـمی شـده نــوحـه سرای علی بذل و عنایت ببین لطف و کرامت ببین قـسـمت قـاتـل شده سـهـم غــذای عـلی میدمد از سنـگها نــالــۀ «یا سیدی» میچکد از نخـلها اشک عــزای علی ثروت هر کس همان مال و منالش بوَد هستی «میثم» بـوَد مهـر و ولای علی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
شمعی که به هرگوشه هزار انجمنش بود افـسـوس که عـالــم همه بیتالحزنش بود با آن که علی در دل یک خلق، وطن داشت در جـامـعـه پـیـوستـه غریب وطنش بود یک زخم به سر داشت، بسی زخم به پیکر زخــم جـگــرش بیشتر از زخم تنش بود پـیــراهن یـوسف اثــرش از دم مولاست افسوس که آغشته به خون، پیرهنش بود ازعدل، سخن گفت سخن گفت سخن گفت افـسـوس که دشـنام، جــواب سخنش بود آن شب که نهادند رویش را به روی خاک دیـدنـد که خــونــابــه روان از کفنش بود ای چـاه بـگـو با تو چه میگـفت دل شب شمعی که سحــر سـوخـتــۀ سوختنش بود با خـنــده سخـن با همه میگفت و ندیـدند کو جای سخـن، پــارۀ دل در دهنـش بود مظلوم، عـلــی بود عـلی بود که مـقـتـول شش ماهه و زهرا و حسین و حسنش بود «میثم!» علـی از دار جهـان رفت دریغا! کز خــون جبین سرخ، گـل یاسمنش بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
به خون شستند بیت ذات پاک حق تعالی را الا ای اهل عالم عاقبت کُـشتند مولا را چه دیدید از علی جز مهربانی مردم کوفه چرا کشتید آن تنهاترین تنـهـای دنیا را شما با کشتن مولا امیـرالمـؤمنـین کشتید محمّد را علی را انبیا را بلکه زهـرا را بگرد ای ماه از خون جگر اختر فشانی کن خبرکن زین مصیبت چاه و نخلستان خرما را الا ای داغــداران عـلــی آیـیـد در کـوفه تسلا در غـم مولا دهید آن پـیـر اعما را ز پا افتاد با رخسار خونین بتشکن مردی که دربیت خدا بگذاشت بر دوش نبی پا را فلک یک زخم بر فرق امیرالمؤمنین دیدی ندیدی بر دل مجروح او زخم زبانها را؟ طبیبا جای مرهم اشک ریز از دیــدگان خود علی ازدست رفته کن رها دیگر مداوا را علی روز ولادت بـوسه زد بر دست عباسش شب قتل علی عباس بوسد دست بابا را اگر آلودهای «میثم» چه غم داری علی داری خدا بخشد به روی غرقه در خون علی،ما را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
نه همین خون علی دامن محراب گرفت ز دل زیـنب بی مـادر خـود تـاب گرفت او نشد کشته که عدل و شرف و تقوی مرد مرگش از دیدۀ صاحب نظران خواب گرفت تــازه شـد محـنت بی مــادری اطـفـالش که فـلک از سرشان سایۀ آن باب گرفت نوح در نوحه که طوفان مصائب برخاست خاک را گوی که یک بار دگر آب گرفت روی قنبرکه چو گیسوی حسن بود سیاه از غم قتل عـلـی گونه ی مهتـاب گرفت حسنش شال عزا کرد به گردن چو حسین آه کاین منظره جان از تن اصحاب گرفت خوشدل از خون علی لاله وگل رنگین است نه همین خون علی دامن محراب گرفت
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی علیه السلام
که دیده بی کـفـنی را کفن کند بـدنــی را که دیده دست حسینی مدد کند حسنی را حسین آب بریزد حسن به اشک بـشـوید که دیده غسل نهانی به نعش بت شکنی را شده خموش چه آسان زبان نـاطق قـرآن حسن حنـوط ببندد عجب لب و دهنی را سـرِ شکسته و خـوناب زیر تابشِ مهتاب که دیده در همه عمرش بخود چنین محنی را فدای غربت مردی که خود زغصه و دردی شبانه غسل وکفن کرد جسم خسته تنی را قسم به سینه شکسته قسم به فرقِ شکسته وصالِ حیدر و زهرا سرود، خوش سخنی را که نیست فاصله باقی میان کوثر وساقی خدا نداده از اول به عشق، ما و منی را فدای دست شکسته که با تن و دل خسته برای بی کـفنِ خود گــذاشت پیـرهنی را و آن امام اسیری که در میـان حصیری گذاشت با تن بی سر غریبِ بی کفنی را به گریه از رگِ پاره گرفت بوسه دوباره شبیــه عمه فنـا کرد، کاخ خصمِ دنی را دعا ز جود و کرم کرد روی خود به حرم کرد که از قتــیــلِ قلـیـلت قبـول کن بدنی را
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی علیه السلام
دیشب سحر را باب محنت باز گــردید سوز و گداز مـرغ شب آغــاز گــردید دیـشـب درون سـفـرۀ شب زنـده داران غم بود وماتم بود و رنج ودرد وحرمان دیشب به منبر راز دل محراب میگفت از صبح خــونـین گـل مهتاب می گفت دیشب در و دیــوار کــوفـه داد می زد فــریاد از بـی رحــمـی بـیــداد می زد دیشب علی در عرش اعلی سیر می کرد آهنـگ رفتــن از دیــار غیــر می کرد دیشب فضا را غرق سوز و ساز می کرد گه دیده را می بست و گاهی باز می کرد دیشب قــرارش هم عنـان درد می شـد رخسارۀ با خــون خزابش زرد می شد دیشب حسن بر هم کف افسوس می زد بر صورت خــونین بابا بـوسه می زد دیشب حسینش همچو باران اشک میریخت کز اشک او از چشم گردون رشگ می ریخت دیشب به فکــر میــزبــانی بود کلثــوم یــادآور آن مـیــهــمانــی بود کــلــثــوم دیشب به پشت پرده زینب زار می زد از فرط غم سر بر در و دیوار می زد دیشب فضـا بوی گــل مهتــاب می داد گویی که ســقـایی به ساقی آب می داد دیشب اجل آهنگ ساز و برگ می زد پرونده ای را مُهر سرخ مرگ می زد دیشب علــی عــزم دیار یــار می کرد عــزم جــدایی از در و دیـوار می کرد دیشب عـلی با فــرق تا ابــرو شکـسته می رفت نــزد همسر پــهــلــو شکسته
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای مرغ سحر! صبح شد و یـار نـیامد ای شب! چه شد؟ آن شمع شب تار نیامد ای نخل! غریبی که به دامان سحرگـاه آبـت دهـد از دیــدۀ خــونــبــار نــیـامد ای چاه! امامی که ز سوز جگر خویش مـیگـفـت به تــو راز دل زار نـیــامد خورشید ولایت که در اطراف فـقیران پــوشیــد دل شب گــل رخـسـار نیـامد فریاد برآرید ز دل، منـبر و مـحـراب! کـای مـسـجـدیـان حـیــدر کرار نیـامد هر شب زغم فاطمه میسوخت ومیگفت آمد ســحــر و قـاتــل خـونخـوار نیامد با اشک نوشته است به رخسار یتـیمی مــادر! پــدرم از پــی دیـــدار نـیــامـد مـظـلـومترین رهبـر تاریخ عــلــی بود بی یـارتــر از او به جـهــان یار نیامد دیـدنـد همه فــاطـمهاش نقش زمین شد بر یــاری او یک تن از انـصـار نیامد میثم به خدا جامعه خواب است، وگرنه مــانــنـد عــلـی رهبـرِ بــیـدار نــیـامـد
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی علیه السلام
دلت از بی کسی دریـای خـون بود غمت از ریگ صحراها فزون بود خــودم دیـدم که در هنـگـام دفـنـت کفن از خـون فــرقت لاله گون بود
************************** در راه نــمــاز جان بیفشاند عـلی بر خـلـق نــمــاز را شناساند عـلی با این همه چون شهید شد در محراب گفتند مگر نـمــاز می خـواند علی ************************** غــم طــفــلــی فــرامــوشــم نـرفته که بــار غــصــه از دوشم نــرفـته گــذشـتــه ســال ها از کــوچــه اما صدای سیــلــی از گــوشــم نـرفته
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی علیهالسلام
هر چند از هـمــه به همه مهربـانتری هر چـنـد با رســول خــدا هم بــرادری هر چـنـد از لب تو منــاجــات میچکد هـمــواره از شـمــیــم خـدایت معطری در جنگها که با تو و با ذوالـفـقـار تو هرگز کـســی اگــرچه نکرده بـرابری هر چند شب به یاد یتــیـمان شهر خود مانـنـد سـایــه از دل دیــوار بــگــذری تـیــری ز پـای زخمی تو در نماز...یا انـگـشـتری ز دست خـودت دربیاوری مردم ولی چه ساده فــرامـوش میکنند مردم ولی چه ساده به تو جور دیگری... حـتــی ســلام ســادۀ تو بیجـواب ماند گویا گــنــاه کردهای انــگــار کــافری یوسفترین غریبی و حق میدهم به تو ســر از درون چــاه اگــر در بـیاوری
: امتیاز
|
زبانحال حضرت ام کلثوم در شب نوزدهم
گفتم بیا که با من دل خسته سـر کـنـی اما ز رفـتـنـت دل من خـونجـگـر کـنی شرمـنـده ام، ز طرز پـذیـرایی ام مکن افطار خویش را ز چه رو مختصر کنی ایـنـقـدر با نـگـاه خـودت آتـشـم مــزن با حرف رفـتنت جـگـرم شعله ور کنی اصرار من به مـاندن تو فـایـده نداشت تو می روی که قصد نـمـاز سحر کنی ابـرو شـکـسـتـه زائـر پهلو شکسته ای دیــدار با شـهـیــدۀ دیــوار و در کـنـی بعد ازتو کوفه حرمت ما را نگه نداشت از اهل خویش بلکه تو دفـع خطر کنی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند وصلههای لباس و پاپوشاش، و یتیمان مست آغوشاش راز آن كیسههای بر دوشاش،در شب تار را نفهمیدند مردمِ دلبریده از بعثت، كه فقط فكر آب و نان بودند مثل اشراف عهد دقیانوس، قصه غار را نفهمیدند با تبر باغ را درو كردند، حالی از باغبان نپرسیدند خم به ابرویشان نیاوردند، در و دیوار را نفهمیدند نیمهشب بود و سایهها آرام، كوچه را خیس اشك میكردند گفت مولا كه زود برگردیم، تا غم یار را نفهمیدند لاتهایی كه عبدود بودند، ابتدا با هبل بلی گفتند بعد ازآن هم كه یاعلی گفتند، «أین عمّار» را نفهمیدند آخر قصهاش بهاری بود، سوره انفطار جاری بود عالمان قرائت و تفسیر، شوق دیدار را نفهمیدند كودكانی كه باخبر بودند، ازهمه روزهدارتر بودند بس كه لبتشنه سحر بودند، وقت افطاررا نفهمیدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
چـشـمـهـايش پر از تبـسم بود چـشـم نـه آسـمـان هـفـتـم بـود آسـمـان نه، شکـوه اين خـلقت در طـلـوع نـگـاه او گــم بـود جـبـرئـيــل نگــاه او هـر شب بـا خــداونــد در تــکــلــم بود تا سحـر گـونـه هاي نمـنـاکش روي سـجــاده در تـيـمـم بـود واژه هايم حکايت از مردي ست که دلـش بـيـقـرار مــردم بـود نان جو خورد و سفرۀ دستش وقت اطـعـام دشت گـنـدم بود پـــدر مـــهـــربـــان ايــن عـــالـــم ريــزه خــوارش هــزارهـا حـاتــم چـشـمـهـايي پر از سحر دارد آسـمــان آسـمــان سـفــر دارد در کـنـار خـرابـه ها هـر شب مشت خـاکي به زير سر دارد نان و خرما به روي دوشش تا بـاري از دوش خـلـق بـردارد در ديارش غريب بي معناست او ز حـال هــمـه خــبــر دارد ديــدۀ روشـنـش گــواهــي داد که به دلـخـسـتـه ها نظر دارد نـگــران سـعـادت خـلق است که چنين چـشـمـهـاي تر دارد از هـمـه از تمـام خستـه دلان قـلـبـي اما شـکـسـتـه تـر دارد گـوشـۀ خـلـوت غـريـبـسـتـان در نـگـاهـش غـمـي اگر دارد خـاطـرات قـديـمي شهـريست داغ هـايـي که بر جـگـر دارد با غــم و اشـک و آه هـمـراه است آنکه سي سال هـمـدمش چـاه است اشک، آب وضوي مـولا بود خون دل در سبـوی مولا بود خار در چـشـم هاي دلخـونـش استـخـوان در گلوی مولا بود لالـه هـای کـنـار نـخـلـسـتــان شـرحی از گفتگوی مولا بود مـاجـراهای چــادري خــاکـی رازهای مــگــوی مــولا بـود همـۀ صـحـنـه های آن کـوچه روز و شب رو بروی مولا بود خـسـتـه بود از ديـار دلـتـنگي پــر زدن آرزوی مــولا بــود يک جهان اشک و آه و شيون داشت حضرت عشق، شوق رفتن داشت شـب آخــر شب اجــابـت شـد شب پايان رنـج و غـربت شد از غـم بـي کـسـي سـي سالـه آخر از اشک و آه راحت شد کشتـۀ کـوچـه هـاي دلـتـنـگـي عـاقـبـت قـسـمتش شهادت شد ســـجــدۀ تــيــغ تــا دل ابــرو نـکـنـد آسـمـان دو قـسمت شد دل محراب غـرق در خون و روضه خوان چشمهاي حضرت شد پرده افتاد وصحنه ها يک يک در نـگــاه تــرش روايـت شـد پـرده افـتـاد و در همين کـوفه نـاگـهـان عرصـۀ قـيـامت شـد تيغ فـتـنـه دوبـاره غـوغا کرد کــربــلا کــربــلا مصيبت شد بر سـر نـيـزه ها سـر اربــاب قـسـمـت زيـنـبـش اسارت شد پـيـش چـشـمـان غيرت الـلّهي به عـزيـز خــدا جـسـارت شد از شـرف هـم مضايقـه کردند هر چه بود و نبود غارت شد طمع جاه و مال و منصب بود غـربـت عشق بي نـهـايت شد حُـبّ دنــيــا چـه کـرد با امت که چنين غـافـل از ولايت شد روضـۀ غـفـلـت بـشـر جاري ست ماهِـمان در غروب بي يـاري ست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی علیهالسلام
دل که عاشق شود شرر دارد آتـش از حـال مـا خـبــر دارد عـاشقی قصه ای است دیـرینه که دو صد لیکـن و اگر دارد هرکه مست است مثل انگوراست چون که او هـم لبـاس تر دارد ما که رندیم و باده نوش چه غم گـر کـسـی جـا نـمـاز بـردارد آن کـه حــال مــرا نـمی دانــد چه نصیب از دل و جگر دارد نـکـشـم پـا ز آستـانـۀ دوسـت سائلش ز آن که تاج سر دارد لـب مـن در تـــرّنـــم یـــادش ذکر او هر شب و سحر دارد عجز الواصفون عن صفـتک ما عـرفـنـاک حـق مـعـرفتک الـسـلام ای حـقـیـقـت ایــمـان ای رســول زمین امـام زمان یا عـلـی ای حـدوث را ممکن یا عـلـی ای وقــوع را امکان با تو هر لحظه میـشود صادر بر خلایق ز مهدی ات فرمان لـب لـعـل تــو چـشـمـۀ احـیــا چـشـم پـاک تو چشمه حیـوان موی تو لـیلة المبیت من است کـاش جـای دلم شوم قــربــان تـویـی آن شـیـر کز دم تیغـت دشمن و دوست میـشود پنهان دشمن از ترس می رود به خفا دوست بهر نظر شود پنـهـان جای باران سر از هوا ریـزد ذو الفقارت اگر دهد جــولان شیعیان را به جای خون باشد حبّ زوج بـتـول در شــریـان ما همه در صـفـیـم بـذلـی کن که قـبــول خــدا شود قـربــان مـاه مـیـلاد توست مـاه رجـب گـاه میعاد توست در رمضان پای بـوس تو مـاه ذی الـقـعـده دست بوست مـحـرّم و شعبان می سزد گر محبّ تو ز شعف دف به کف در نجف کند طغیان همـۀ انـبــیــا به وسـع وجــود چـیـده اند از درخت تو ایـمان مـصـطـفـی نیـز در میان همه شـرح دامــاد کرده در قــرآن ای که در یک شب از کرامت خویش در چهل خانه بوده ای مهمان جای دارد که از نــزول شـما هر پدر صد پسر کند قربــان سخت گیری مکن به سائل خویش رد مکن این شکسته را آسـان هست روز جزا و وقت حساب حبّ تو در صحیـفـه ام عنوان بی تو جـنـت جـهـیـم پـر آتش با تو دوزخ بهشت بی پـایـان ای که از کعبه گشته ای ظاهر شد در این کار نکته ای پنهان ضلع تسبیح را شـکـسـتـی تو ز آن که تسبیح بر تو شد تبیان بـطـن سـبـحـان ربّــی الاعلی هـست تـقـدیـس زاده عـمـران میکشم نعره از جگر شب و روز تا نصیـم شود ز حق غـفـران عجز الواصفون عن صفـتک ما عـرفـنـاک حـق مـعـرفتک یا علی ای امیــر هر مـیـقـات یا علی ای ظهـیـر فُلک نجات این محال است که شوی موصوف ز آن که تو برتری ز حدّ صفات در مـثـل رشـحـۀ غـمت دجله در بـزرگـی تـرنّــم تو فـرات دوستـانـت کـلـیـددار بـهـشـت عـاشـقـان تو رشته دار حیات جای دارد که مـنکـران تو را جا ببخشند در جـهـان مـمـات ای کــریــم مــدیــنــه و مکّـه ای جوان مرد کوفه در خیرات یک ابوذر کفایت است که ما بر کرامات تو کـنـیـم اثـبــات ای که دادی به دست سلمانت جلوۀ طور را به پیـر، بـرات مـالـک اشــتــر تـو را بــایــد خواند مجموعه همه مـلکــات کوی آشـفـتـگــان تو مـشـعــر صف دلـدادگــان تو عـرفـات همه مردم تو را به حکم بنون جمله زن ها تو را به حکم بنات هـر یـکـی از نوادگــان تو را میتوان خواند حاکم عرصات همسر توست شیشه ای نازک خـانـدان تو در مثل مشکــات تـویـی آن روزه دار تـابـستان در زمستان تویی امیر صلات در تـصـرف به ما ز ما اولی صاحب مال ما ز خمس و زکات بر تو از ما ز خـالق تو درود بر تو از ما ز فاطمه صلوات گر درخـتـان قــلــم شوند همه آب ها گر هـمــه شـونـد دوات می سـزد گر نـویسم این جمله تا قـیـامت به قـامـت صفحات عجز الواصفون عن صفـتک ما عـرفـنـاک حـق مـعـرفتک یا عــلی ای سـرادق تـوحـیــد ای امیر فــرشتــه در تجـریـد یـکـی از طائـفـان تو افــلاک یکی از حائران تو خــورشید ما که مُــردیـم از جــدایـی تو پس مکن این فــراق را تمدید یا عـلـی ای قـدیـم تر ز قـدیـم یا علی ای جـدیـد تر ز جـدیـد تـویــی آن آفــتــاب لــم یـزلی که به خود از وجود خود تابید غیر تو هیج کس وجود نداشت چشم تو وا شد و عـلی را دید نـخـل ها را به آب دیــده بـنــد تا که ازغصه رو کنند به عید خـانـه جـان من ز بـت پر شد ای تـبـردار فـتح کعـبـه رسید با تو هرکس که در جدل افتاد گردن خـود نـهـاد زیـر حدید از پدر می رسد پسر را فیض از تو دارد حسیـن نام شـهـیـد می رسد از محیـط بر گـوشـم که هـمـه گـفـتـه اند بی تـردید عجز الواصفون عن صفـتک ما عـرفـنـاک حـق مـعـرفتک جــگــر اهــل درد خـرّم بــاد دل اهــل مــراد بــی غــم باد ماه فضل است وعارفان جمع اند تـا ابــد جـمـعـتـان مـنـظـم باد فخر حوّا از کعـبه بیـرون شد باز روشـن دو چـشـم آدم بـاد پدر کعبه کـعـبـه را بشکـافت پر بـکـا دیــدگــان زمــزم باد هر کجا طفل شیر خواری هست آب خــوردن بر او مـقــدم باد کــربلا خشک شد بهر حسین چشم اهلش همیشه پر نم بــاد قـهـر کرده فرات از اصـغــر دست عباس سوی پرچــم باد روی دست پدر پسر جان داد هـمــۀ مــاه هـا مــحــرّم بــاد عجز الواصفون عن صفـتک ما عـرفـنـاک حـق مـعـرفتک
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی علیه السلام
تو را تـنـهـای تـنـهـا آفـریـدنـد بـرای خــاطـر مــا آفــریـدنــد تـمـام عـشـق را در تو نهـادند تو را با عـشـق یـکـجـا آفریدند وضـوح روح تـو ابـهــام دارد تـو را مـثـل مـعـمـا آفـریـدنــد تو را چون سوره توحید قرآن بـرای نـسـل فــردا آفــریـدنــد کتاب وصف تو دل می ربـاید تو را از بس که زیبا آفـریـدند تو را دریـای انــواع تــجــلـی مــرا غــرق تـمـاشـا آفـریـدنـد مرا سلمان پشت پایت ای مرد تو را شبـگـرد صحرا آفـریدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
در حـريـمـت شـفا نميخواهم آتـشـم زن دوا نـمـيخــواهــم لـحــظـۀ اسـتـجـابـت روضـه از شـمـا جـز شمـا نميخواهم خاك پای تو كيميای من است جز همين كـيـمـيـا نميخواهم تا اسـيــر حـسـيــن تو هـستـم دلــی از غــم رها نميخواهم من حـسيـنی و حـيـدريـم، پس بی نجف، كـربـلا نميخواهم «مست مست و قلندر استم من خاك نعـلـيـن قـنـبر استم من» ابــتــدا، انــتــهــا نــداری تـو جـز خــدا آشـنــا نــداری تــو آيــــۀ اعـــظـــم خـــداونـــدي كي، چگونه، كـجـا نـداری تو همـۀ ســائــلان تـو شــاهــنــد ســائــل بـيــنــوا نــداری تــو فرش اين خانه بال جبريل است قــالـي نــخنــمــا نــداری تــو با سرت عرش هم شكسته ولي روضـۀ «بـوريـا» نـداری تو «شب اسير سپيدهي سحرت» عالمي مات جــلــوۀ پـســرت آمــدم تـا در ايــن شـب آخــر مثل اين كـاسـههای پـشت در مـرحـمـي آورم برای ســرت گرچه اين را نميكـنـم بــاور كه دوايی برای اين سر نيست كه سـر تـو نـمـيشـود بـهـتـر كـه امـيــد يـتــيــمهــا امـشـب ميرود پيش حـضـرت مــادر كه در اين شـهـر بيليـاقـتها نيمه شب دفن ميشود حـيـدر شب، غـريـبـي، تـلاطـم دريـا شب مدينه، نجـف، غم زهـرا اسم مـادر رسيد و غـوغـا شد گـره از كـار بـسـتـهام وا شـد بايد امشب به روضه برگردم: بی تو حيدر عجيب تنـهـا شد قدرِ شبهای قــدر! بعد از تو خانه، قـبـری بـرای مـولا شد امـشـب آغــاز بـهـتــری دارد شب وصل علی و زهــرا شد غـم اگـر رنگ مــادری دارد گـريـه هم بوی بـهـتـری دارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
رادمردی مهربان با دست های پینه دار در میان کوچه های شهر غربت رهسپار کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش کیست این مرد غریبه، با لباسی وصله دار؟ کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش ماه می گرید برایش چون دل ابـر بهـار نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم میشود چـاه می داند دلیل گـریه های ذوالـفـقـار در کنار چاه هرشب ایستـاده جـبـرئـیـل تا تکاند از سر دوش عـلـی گرد و غبار چند سالی هست بعد مـاجـرای فـاطـمـه لرزشی افتاده بر آن شانه های استــوار قامت سرو بلندش در هلال افـتاده است زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار جای رد ریـسـمـان های زمخت فتنه ها سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت علی
دور شمع پیکرت، گردیده ام خـاکسترت ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت از نفس های بلـندت میل رفتن می چـکد حق بده امشب بمیرم در کـنـار بسترت تا نگیرد خـون تـازه گوشـۀ تـابـوت را مـهـلـتـی تا که ببـندم دستـمالی برسرت حیف شد، از آن همه دلواپسی کـودکان کاسه های شیر مانده روی دست دخترت کاش میمردم نمیدیدم به خاک افتاده است هیبت طـوفـانـی دلـدل سـوار خـیـبـرت خلوت شبهای سوت و کور نخلستان شکست با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت شهر کـوفـه تا نـگـیـرد انـتـقــام بدر را دست خود را بر نمیدارد پدر جان از سرت می روی اما برای صد هزاران سال بعد میل احسان می نماید غـیرت انگشترت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
دوباره شب شد و كعبه دوان دوان مي رفت كجا به اين عجله او نفس زنان مي رفت چـقـدر آيــۀ انـفـاق روي دوشـش هست اگرچه اين همه با كيسه هاي نان مي رفت شبيه كـودكي خويـش گـريـه ها مي كرد در آن شبي كه به ياری بيوگان مي رفت همه به ساعت هر شـب نگاه مي كردند ســر قرار، مسيحـاي مهربان مي رفت ولـي دوبــاره نــديــدنــد مـرد شبـهـا را و باز مثـل هميشه كه بي نشان مي رفت دوباره سير شدند و به خواب خوش رفتند ولي به گريه دوبـاره اميرمان مي رفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت علی
حالا که نیست مادر من هست دخترت حـتـی حسیـن هم به فـدای تو و سـرت از مسجد مـدیـنـه که خـیری نـدیـده ای یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت دل شـوره ام شبـیـه هـراس مدینه است رنـگ کـبــود پر شده در دیــدۀ تَــرت آیا زمان رفـتـن تو سوی مــادر است؟ خیلی به یاد فـاطـمـه ای، روز آخــرت چه ضربه ای زدند که ای کاش میزدند آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد چه ضربه ای زدند که افـتـاد پـیـکـرت خون از بدن کنار زدن عادت من است آن روز خون سینه و حالا سحـر سرت
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی علیه السلام
آنشب که زینب کوفه را صحرای تَف دید یعنی تــمــام کــربــلا را در نـجـف دید بیست و یکم شب بود یا ظهـر دهـم بود این سو و آن سو مادرش را هر طرف دید از ابن ملـجـم تا قـطام و اشعـث و عَمر آنقدرشمر و زجر و خولی صف به صف دید بابای خود را رو خضاب از خون سر دید عـبـاس را در تـیررس تیـر و هدف دید میرفت علی ممصوص فی ذات خداوند گاهی که اکبر را به میدان در شعف دید دشمن عـروسی داشت پای رأس قـاسـم هرگوشه ای بزم شراب و رقص دف دید صفـیـن قــرآنها به روی نیـزه می رفت در شام، پای نیزه و سر سوت و کف دید او دیــن ابــراهــیــم جــدِّ جــدِّ خــود را بــازیـچــۀ فــرزنــدهای نــاخـلـف دیــد امـروز بر دوش پــدر، فـردای خود را نــاقـه ســوار یــکـۀ بُـرج شــرف دیــد در پـیـش الـرحـمـن، کـنــار لـؤلـؤ سبز مرجان سرخش را نشسته در صدف دید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیر المؤمنین علیهالسلام
افتاده ام به گـوشـه ای از رهـگـذارتان اوجـم دهـیـد تا که شـوم خـاکـسـارتـان اصل و اصالت من از اول اصیل بـود اصلا خـدا سـرشـتــه مرا از غبـارتان هرچند دورم از تو؛عجیب است چون دلم حـس می کند نـشـسـتـه کناری کنارتان چیزی برای عرضه ندارم به ساحـتت آقـا دل شـکـسـتـه می آیـد به کـارتـان؟ خـرمـا فـروش کوچه و بازار می شوم شاید به جرم عشق شوم سر به دارتان ای ناشناس نیمه شب کوچه های شهـر یک تکه نان به ما بده از کوله بارتان مـیـلـش دگر به هیـچ بهشـتـی نمی کشد هر کس نـشـسـته کنج بهشت مـزارتان شرمنـده ایم بی خـبـریـم ای بـزرگـوار از آخــرین امــانـت تـان؛ یـادگـارتــان
: امتیاز
|